ایران و اخوان المسلمین در گذر زمان
بعد از تصمیم آیت الله کاشانی برای برپایی یک کنگرهی جهانی در حمایت از مردم مسلمان فلسطین، شعبهی «اخوان المسلمین» که در مسجدشاه [امام] بازار تهران فعال بود، شروع به ثبت نام از مردمی کرد که خواهان جهاد با صهیونیستها بودند. اما
پژوهشگر: انوشه میرمرعشی؛
بعد از تصمیم آیت الله کاشانی برای برپایی یک کنگرهی جهانی در حمایت از مردم مسلمان فلسطین، شعبهی «اخوان المسلمین» که در مسجدشاه [امام] بازار تهران فعال بود، شروع به ثبت نام از مردمی کرد که خواهان جهاد با صهیونیستها بودند. اما بعد از کارشکنی دکتر مصدق در برپا نشدن این کنگره، عملا کارهای انجام شده در این شعبه بینتیجه ماند...
ایران اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و براساس آموزههای خمینی کبیر(ره)؛ همیشه از تمام حرکتهای اسلامی و ضد استکباری حمایت کرده است. بر همین مبنا جمعیت «اخوان المسلمین» هم یکی از نهضتهای اسلامی بوده که نظام جمهوری اسلامی حمایت از حرکتهای جهادی آن را بر خود واجب میدانسته است. تاریخ ارتباط این جمعیت با مردم متدین ایران به سال$ها قبل برمیگردد. ارتباطی که البته تا سالها به خاطر وجود دیکتاتورهایی چون محمدرضا پهلوی در ایران و مبارک در مصر تا مرحله پیروزی انقلاب مردم مصر، قطع شده بود اما امروز دوباره برقرار شده است.
به علت توطئههای معاویه در مصر و عدم توانی قیس برای برخورد با آن، امیرالمومنین(ع) مالک اشتر نخعی را برای امیری بر مردم مصر، به آنجا فرستاد که ایشان نرسیده به مصر، با توطئه عمروعاص به شهادت رسید. بعد از شهادت مالک، حضرت، «محمد بن ابی بکر» را برای اداره مصر به آنجا فرستاد. محمدبن ابیبکر در همان ابتدای شروع کارش در مصر دستور داد که نامهی حضرت علی (ع) را که سفارشات آن حضرت برای رعایت عدل در رفتار با مردم مصر و آبادانی آن سرزمین بود، برای مردم شهرهای مختلف بخوانند. براساس عملکرد عادلانه و موفق محمد بن ابی بکر در مصر محبت مردم این سرزمین به امیرالمومنین(ع) بیشتر شد. اما کمی بعد و با لشکرکشی معاویه به مصر آنهم به فرماندهی عمروعاص، به دلیل کوتاهی مردم کوفه در اجابت حکم جهاد امام(ع)، سپاه محمدبن ابیبکر شکست خورد و او را به دستور عمروعاص به شهادت رساندند و جسدش را سوزاندند و به این شکل دو سال قبل از شهادت حضرت علی (ع) مصر به دست معاویه افتاد.
گرچه تا سه قرن بعد و در دوره خلفای بنیامیه و بنیعباس، مصر در ید قدرت دشمنان اهل البیت (علیهم السلام) بود ولی همچنان محبت به خاندان آل رسول(صلی الله علیه و آله) در دلهای مصریان بود تا اینکه در سال 358 هجری قمری مصر به دست «جوهر سیسیلی» از فرماندهان فاطمی، فتح شد و فاطمیان که از شیعیان هفت امامی بودند؛ بر مصر حاکم شدند. در این دوره آبادانی بسیاری در مصر شد و علم و دانش رونق گرفت و حتی هرساله در روز عاشورا، مراسم پرشکوه عزاداری در مناطق مختلف این کشور برپا میشد.
اما در آن دوران مردی بزرگ و ضد استعمار که با همه وجود به نجات جهان اسلام از چنگال استعمار غربی می اندیشید، به مصر رفت تا مردم مسلمان آن دیار را نسبت به خطر وجود دشمن غارتگر و لزوم ایستادگی در برابر آن، آگاه کند. این مرد بزرگ «سید جمال الدین اسد آبادی» بود. سید جمال در مصر شروع به انتشار روزنامه ای به نام «عروة الوثقی» کرد و در ضمن به تربیت شاگردانی پرداخت که بعد از اخراج او از مصر، ادامه دهنده راه او شدند. معروف ترین شاگرد او، «سید محمد عبده» بود؛ عالمی از الازهر که تفکر احیاء اسلام را در میان مردم دنبال می کرد و به شدت موضعی سخت علیه استعمار انگلستان داشت. بعد از او شاگردش «رشید محمد رضا» ادامه دهنده راه او بود.
اما در زمانی که رشیدرضا مجلهای به نام «المنار» را در قاهره منتشر می کرد، نوجوانی دائما به دفتر او میرفت و با وی درباره مسایل اسلام و مبارزه با استعمار انگلیس و یهودیان صهیونیستی که آنها به فلسطین میفرستادند؛ گفتگو میکرد. این نوجوان «حسن البنا» بود که تحت تاثیر کتابهای رشیدرضا و البته گرایشهای شدید مذهبی در همان دوران تحصیل انجمنی به نام «امر به معروف و نهی از منکر» را به کمک برادرش تأسیس کرده بود. سالها بعد که حسنالبنا تحصیلات مذهبیاش را کامل کرد و تلاشهای منسجم زیادی در راه آگاه کردن مسلمانان انجام داده بود، در سال 1928.م برابر با 1307 شمسی جمعیت اخوان المسلمین را تأسیس کرد و کارش را در اخوان المسلمین با برپایی کلاسهای قرآن و تفسیر آیات آغاز کرد. فعالیت فرهنگی او با تلاش زیاد گسترش پیدا کرد به طوری که پنج سال بعد گروههای تربیت شدهای از جوانان اخوان المسلمین به فلسطین رفته و آگاهسازی مردم این کشور اسلامی اشغال شده را در دستور کار خود قرار دادند.
بعد از مدتی سران اخوان المسلمین شروع به ارتباط گیری با کشورهای اسلامی دیگر مانند سریلانکا، پاکستان و اندونزی کردند. اما درباره ایران چون تا زمان روی کار بودن رضاشاه اصلا امکان برقراری ارتباط با حوزههای علمیه وجود نداشت، این ارتباط کمی دیرتر و بعد از شهریور 1320 شمسی اتفاق افتاد.
ارتباطی که از جانب حوزه و به ویژه برخی از روحانیون مبارز با استقبال زیاد همراه شد. تا جایی که حتی بعد از تصمیم آیت الله کاشانی برای برپایی یک کنگرهی جهانی در حمایت از مردم مسلمان فلسطین، شعبهی اخوان المسلمین که در مسجدشاه [امام] بازار تهران فعال بود، شروع به ثبت نام از مردمی کرد که خواهان جهاد با صهیونیستها بودند. اما بعد از کارشکنی دکتر مصدق برای برپانشدن این کنگره و اعتقاد او که مسألهی فلسطین را دارای اولویت نمیدانست، عملا کارهای انجام شده در این شعبه بی نتیجه ماند.
با شروع نهضت اسلامی امام خمینی(ره) یاران ایشان با ترجمه آثاری که مربوط به رهبران فکری این جمعیت بود، عملا ارتباط فرهنگی محدودی را بین مبارزان دو کشور برقرار نگه داشتند. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حمایت معنوی و کلامی نظام جمهوری اسلامی ایران از رهبران و مجاهدان این جمعیت اسلامی، در واقع به برقرار ماندن محدود این ارتباط فرهنگی کمک شایانی کرد. تا امروز که با بیداری اسلامی و به ثمر نشستن انقلاب مردم مصر، دوباره زمینه مستقیم برقراری ارتباط میان ایران و جمعیت اخوان المسلمین فراهم شده و دلهای مردم انقلابی ایران و مصر که به اعتلای اسلام و مبارزه با استکبار جهانی صهیونیسم و آمریکا معتقدند، به هم پیوند میخورد.(*)
منابع:
1--تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا، عبدالله ناصری طاهری، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
2- زمینه های پیدایش خلافت فاطمیان، محمدعلی چلونگر، پژوهشکده حوزه و دانشگاه
3-بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر، استاد مرتضی مطهری، انتشارات صدرا
4-اخوان المسلمین(بزرگترین جنبش اسلامی معاصر)، دکتر اسحاق موسی الحسینی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات
برهان
ایران اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و براساس آموزههای خمینی کبیر(ره)؛ همیشه از تمام حرکتهای اسلامی و ضد استکباری حمایت کرده است. بر همین مبنا جمعیت «اخوان المسلمین» هم یکی از نهضتهای اسلامی بوده که نظام جمهوری اسلامی حمایت از حرکتهای جهادی آن را بر خود واجب میدانسته است. تاریخ ارتباط این جمعیت با مردم متدین ایران به سال$ها قبل برمیگردد. ارتباطی که البته تا سالها به خاطر وجود دیکتاتورهایی چون محمدرضا پهلوی در ایران و مبارک در مصر تا مرحله پیروزی انقلاب مردم مصر، قطع شده بود اما امروز دوباره برقرار شده است.
قبطیانی که ایمان آوردند...
سرزمین مصر از زمان فروپاشی سلسلهی فراعنه تا زمان تسلط رومیان بر این سرزمین، تاریخ پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته؛ تا اینکه در قرن اول میلادی و پس از سلطه رومیان بر سرزمین مصر، بیشتر مردم آن به دین مسیحیت گرویدند. اما بعد به دلیل ظلم و ستمی که رومیان به مردم این سرزمین روا داشتند و با آنها همچون بردگان خود برخورد کردند؛ قبطیان یعنی ساکنان اصلی مصر، تنفر زیادی از رومیان به دل گرفتند. بعد از ظهور اسلام و گسترش آن در خاورمیانه، زمانی که سپاه اسلام در زمان عمرخطاب و در 8 رجب سال 19 هجری قمری به مصر رسید، مردم مصر و به ویژه قوم قبطی شدیداً تحت تأثیر رفتار مهربان سپاهیان اسلام قرار گرفتند؛ و به این ترتیب رأفت و عدالت اسلام نسبت به همه مردم و همه اقوام، باعث گرایش مصریان به دین اسلام شد.مصریانِ محبّ اهل البیت (علیهم السلام)؛
بعد از فتح مصر و مرگ خلیفه دوم، عمروبن عاص در زمان خلیفه سوم عثمان، بر این سرزمین امیر شد. خاطره تلخ رفتار او و برادر رضایی عثمان با مردم مصر، آنها را به شورش علیه گماشتگان خلیفه وادار کرد. اما بعد از کشته شدن خلیفه سوم و بیعت مردم با حضرت علی (علیه السلام)، مردم مصر با علاقه تمام با قیس بن سعد عباده از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیعت کردند. زیرا مردم مصر در زمان فتح کشورشان به دست سپاه اسلام، به وسیله ابوذر، مقداد و بعدها عمار یاسر با تفکر ناب شیعی آشنا شده بودند و به خاطر تبلیغ آنها، علی بن ابیطالب (ع) و تفکراتش را می شناختند.به علت توطئههای معاویه در مصر و عدم توانی قیس برای برخورد با آن، امیرالمومنین(ع) مالک اشتر نخعی را برای امیری بر مردم مصر، به آنجا فرستاد که ایشان نرسیده به مصر، با توطئه عمروعاص به شهادت رسید. بعد از شهادت مالک، حضرت، «محمد بن ابی بکر» را برای اداره مصر به آنجا فرستاد. محمدبن ابیبکر در همان ابتدای شروع کارش در مصر دستور داد که نامهی حضرت علی (ع) را که سفارشات آن حضرت برای رعایت عدل در رفتار با مردم مصر و آبادانی آن سرزمین بود، برای مردم شهرهای مختلف بخوانند. براساس عملکرد عادلانه و موفق محمد بن ابی بکر در مصر محبت مردم این سرزمین به امیرالمومنین(ع) بیشتر شد. اما کمی بعد و با لشکرکشی معاویه به مصر آنهم به فرماندهی عمروعاص، به دلیل کوتاهی مردم کوفه در اجابت حکم جهاد امام(ع)، سپاه محمدبن ابیبکر شکست خورد و او را به دستور عمروعاص به شهادت رساندند و جسدش را سوزاندند و به این شکل دو سال قبل از شهادت حضرت علی (ع) مصر به دست معاویه افتاد.
گرچه تا سه قرن بعد و در دوره خلفای بنیامیه و بنیعباس، مصر در ید قدرت دشمنان اهل البیت (علیهم السلام) بود ولی همچنان محبت به خاندان آل رسول(صلی الله علیه و آله) در دلهای مصریان بود تا اینکه در سال 358 هجری قمری مصر به دست «جوهر سیسیلی» از فرماندهان فاطمی، فتح شد و فاطمیان که از شیعیان هفت امامی بودند؛ بر مصر حاکم شدند. در این دوره آبادانی بسیاری در مصر شد و علم و دانش رونق گرفت و حتی هرساله در روز عاشورا، مراسم پرشکوه عزاداری در مناطق مختلف این کشور برپا میشد.
مصر و دوره استعمارگری غرب؛
بعد از سقوط فاطمیون و روی کار آمدن صلاحالدین ایوبی و جانشینان او در مصر، به شدت با تفکر شیعی مبارزه شد. بعدها البته تا حدودی، همان روش در زمان نمایندگان خلیفه عثمانی ادامه پیدا کرد تا زمانی که ابتدا پای کشور استعمارگر فرانسه و پس از آن کشور استعمارگر انگلستان به مصر باز شد. بر چشم برهم زدنی بریتانیای کبیر!! مصر را اشغال کرد و غارت منابع و ثروتهای طبیعی، فرهنگی آن را آغاز کرد.اما در آن دوران مردی بزرگ و ضد استعمار که با همه وجود به نجات جهان اسلام از چنگال استعمار غربی می اندیشید، به مصر رفت تا مردم مسلمان آن دیار را نسبت به خطر وجود دشمن غارتگر و لزوم ایستادگی در برابر آن، آگاه کند. این مرد بزرگ «سید جمال الدین اسد آبادی» بود. سید جمال در مصر شروع به انتشار روزنامه ای به نام «عروة الوثقی» کرد و در ضمن به تربیت شاگردانی پرداخت که بعد از اخراج او از مصر، ادامه دهنده راه او شدند. معروف ترین شاگرد او، «سید محمد عبده» بود؛ عالمی از الازهر که تفکر احیاء اسلام را در میان مردم دنبال می کرد و به شدت موضعی سخت علیه استعمار انگلستان داشت. بعد از او شاگردش «رشید محمد رضا» ادامه دهنده راه او بود.
اما در زمانی که رشیدرضا مجلهای به نام «المنار» را در قاهره منتشر می کرد، نوجوانی دائما به دفتر او میرفت و با وی درباره مسایل اسلام و مبارزه با استعمار انگلیس و یهودیان صهیونیستی که آنها به فلسطین میفرستادند؛ گفتگو میکرد. این نوجوان «حسن البنا» بود که تحت تاثیر کتابهای رشیدرضا و البته گرایشهای شدید مذهبی در همان دوران تحصیل انجمنی به نام «امر به معروف و نهی از منکر» را به کمک برادرش تأسیس کرده بود. سالها بعد که حسنالبنا تحصیلات مذهبیاش را کامل کرد و تلاشهای منسجم زیادی در راه آگاه کردن مسلمانان انجام داده بود، در سال 1928.م برابر با 1307 شمسی جمعیت اخوان المسلمین را تأسیس کرد و کارش را در اخوان المسلمین با برپایی کلاسهای قرآن و تفسیر آیات آغاز کرد. فعالیت فرهنگی او با تلاش زیاد گسترش پیدا کرد به طوری که پنج سال بعد گروههای تربیت شدهای از جوانان اخوان المسلمین به فلسطین رفته و آگاهسازی مردم این کشور اسلامی اشغال شده را در دستور کار خود قرار دادند.
رابطه ایرانیان و اخوان المسلمین؛
بعد از گذشت چند سال جمعیت «اخوان المسلمین» توانست در سایر کشورهای عربی و اسلامی شعبه ایجاد کند؛ کشورهایی مانند سوریه، عراق و مراکش. آنها در این کشورها افکار خود را تبلیغ میکردند و به ویژه درباره وضعیت بغرنج مردم فلسطین به مسلمانان سایر کشورهای اسلامی اطلاع رسانی می کردند.بعد از مدتی سران اخوان المسلمین شروع به ارتباط گیری با کشورهای اسلامی دیگر مانند سریلانکا، پاکستان و اندونزی کردند. اما درباره ایران چون تا زمان روی کار بودن رضاشاه اصلا امکان برقراری ارتباط با حوزههای علمیه وجود نداشت، این ارتباط کمی دیرتر و بعد از شهریور 1320 شمسی اتفاق افتاد.
ارتباطی که از جانب حوزه و به ویژه برخی از روحانیون مبارز با استقبال زیاد همراه شد. تا جایی که حتی بعد از تصمیم آیت الله کاشانی برای برپایی یک کنگرهی جهانی در حمایت از مردم مسلمان فلسطین، شعبهی اخوان المسلمین که در مسجدشاه [امام] بازار تهران فعال بود، شروع به ثبت نام از مردمی کرد که خواهان جهاد با صهیونیستها بودند. اما بعد از کارشکنی دکتر مصدق برای برپانشدن این کنگره و اعتقاد او که مسألهی فلسطین را دارای اولویت نمیدانست، عملا کارهای انجام شده در این شعبه بی نتیجه ماند.
کودتای 28 مرداد و قطع رابطهی ایران با اخوان المسلمین؛
اخوان المسلمین در داخل خود گروهی مخفی به نام «افسران آزاد» داشت. بعد از سالها آموزش این نظامیان متدین، در سال 1952 میلادی گروهِ افسران آزاد، با انجام کودتا توانست نظام سلطنتی را سرنگون کند و به این ترتیب ابتدا ژنرال محمد نجیب و پس از او «جمال عبدالناصر» به ریاست جمهوری مصر رسیدند. عبدالناصر به ملیگرایی عربی معتقد بود و حتی بعد از روی کار آمدن، تا حدودی علیه اخوان المسلمین هم موضع گرفت، اما از آنجا که فردی ضداستعمار بود و مهمتر اینکه با صهیونیستهایی که خاک فلسطین را اشغال کرده بودند، دشمن بود؛ مردم مصر علاقهی زیادی به او داشتند و گوش به فرمان او بودند. در این دوره شهید عزیز «سیدمجتبی نواب صفوی» براساس همان برقراری ارتباط میان اخوان المسلمین و بدنهی روحانیت، به مصر رفت و در حضور جمال عبدالناصر بر علیه صهیونیستها سخنرانی کرد. اما متاسفانه با تضعیف اخوان المسلمین در مصر و بعد کودتای آمریکایی 28 مرداد، عملا ارتباط اخوان المسلمین با ایران قطع شد.پیروزی انقلاب اسلامی، طلیعهی پیوندی دوباره؛
با روی کار آمدن «انورسادات» خائن به اسلام و مسلمین و بعد از او حسنی مبارک، شرایط اخوان المسلمین در مصر بسیار سخت شد. به طوریکه بسیاری از رهبران و اعضاء این جمعیت در چهل سال گذشته شهید، زندانی و شکنجه بسیار شده اند.با شروع نهضت اسلامی امام خمینی(ره) یاران ایشان با ترجمه آثاری که مربوط به رهبران فکری این جمعیت بود، عملا ارتباط فرهنگی محدودی را بین مبارزان دو کشور برقرار نگه داشتند. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حمایت معنوی و کلامی نظام جمهوری اسلامی ایران از رهبران و مجاهدان این جمعیت اسلامی، در واقع به برقرار ماندن محدود این ارتباط فرهنگی کمک شایانی کرد. تا امروز که با بیداری اسلامی و به ثمر نشستن انقلاب مردم مصر، دوباره زمینه مستقیم برقراری ارتباط میان ایران و جمعیت اخوان المسلمین فراهم شده و دلهای مردم انقلابی ایران و مصر که به اعتلای اسلام و مبارزه با استکبار جهانی صهیونیسم و آمریکا معتقدند، به هم پیوند میخورد.(*)
منابع:
1--تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا، عبدالله ناصری طاهری، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
2- زمینه های پیدایش خلافت فاطمیان، محمدعلی چلونگر، پژوهشکده حوزه و دانشگاه
3-بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر، استاد مرتضی مطهری، انتشارات صدرا
4-اخوان المسلمین(بزرگترین جنبش اسلامی معاصر)، دکتر اسحاق موسی الحسینی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات
برهان
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}